-
تغییر مکان
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 09:02
لطفا برای اطلاع از اوضاع جدید تر ایشان به آدرس زیر مراجعه نمایید : www.thegooday.blogspot.com
-
از ارسطو تا گودل
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 15:41
آقا ما داریم میریم سر قبر آتاترک ببینیم که وقتی ماه جلوی خورشید رو میگیره ، رنگین کمون چه رنگی میشه . کسی نیمی آد؟خیلی جالبه که ماه درست 400 برابر خورشیده و خورشید هم 400 برابر فاصله ماه تازمین ، با زمین فاصله داره . فاصله ی اینجا تا آنتالیا هم لابدباید 400 برابر یه چیزی باشه . اصلا امکان نداره بتونین حرف منو نقض کنین...
-
the lunatic is on the grass
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 07:33
امشب قراره ماه تو حیاط خونه من فرود باید هوای نور علیبک خیلی خوبه . انتقاد دوستان اینه که نورعلیبک رو باید نورعلی بیک بنویسیم . من همین جورش رو دوست دارم . هوا خیلی خوبه و ستاره قطبی دیده نمی شه . عباس می گه کمربند شکارچی به سمت جنوبه . من چیزی نمی دونم . عباس اومده خونه من نماز می خونه . خوش به حال خدا . عباس می گه...
-
paranoyd eyes
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1384 08:28
امروز صبح ، صبح روستا رو دیددم . صبح روستا به تپه ماهور های قشنگ باز می شه . از شهر دود خاکستری میاد به طرف روستا .تو این جمله طرف رو باید به سکون ی خوند . بعد از گرفتن 4 تا نون بربری از نونوایی روستا ، من ، بهروز به تازگی نور علیبکی توسط یه پسر بچه 3 ساله کاملا دماغو خفت شدم . یه زن و قتی رد می شد گفت : آقا یه نون...
-
بازگشت
جمعه 12 اسفندماه سال 1384 12:45
iهه هه ما بر گشتیم . ای بابا. ببین دیگه کار دنیا به کجا رسیده که وقتی می گیم بلاگ اسپات رو باز کنین ، می گن مشترک گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد . خودشم با فونت آبی . منم بر گشتم به همین جا . راستی برین به اینجا هم سری بزنین : www.och.blogsky.com
-
لطفا در صورت تغییر آدرس منزل خود مراتب را سریعا.....
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 11:40
رفقا آدرس من عوض شده . از این به بعد اگه علافه ای داشتین به www.thegooday.blogspot.com سر بزنین . یه جورایی آسمان بلاگ خوب نیست . هی هر از چند گاهی تعطیل میشه و فیلتر !
-
you meek and obedient, you follow
شنبه 21 خردادماه سال 1384 12:43
من تاحالا مطلبی که ربطی به مسائل سیاسی داشته باشه ننوشته بودم اما وقتی اومدم و دیدم که وبلاگ ها رو فیلتر کردن ، از حرسم این مطلب رو نوشتم . حودود یه ماه ، یوخده کمتر ایران نبودم . از لحظه ای که پامو از مرز گذاشتم این ور ، شاخ بود که در میاوردم ،اوری دی . بابا این چه وضعشه ؟شورشو در آوردین . سران مملکت رو می گم . از...
-
you stuck in the mud of life
سهشنبه 10 خردادماه سال 1384 13:22
باید به مردم این قدرت داده بشه که هیچ قدرتی رو قبول نکن باید به مردم بقبولونبم چیزی رو قبو ل نکن چون هر قانونی خودشو نقض می کنه حتی این یکی this is the mud i'v been told you before my son انکارا - ۱۰ خرداد ۱۳۸۴ (؟) - بعد از یک ساعت کنار خیابون ساز زدن
-
a raınbow song
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 21:11
we are cırculıng cırculıng together we are sıngıng sıngıng our heart song thıs ıs famıly thıs ıs unıty thıs ıs celebratıon thıs ıs sacred ! antalya - ali haçoglü' s house 431384
-
آخرین خاطرات از آخرین لحظات شهری
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 05:09
بوی پیچ امین الدوله حیاط خونه دوستی قدیمی ، ساعت چاهار صبح . یه روز بهاری . صدای خش خش باد تو برگ های تازه سر بیرون آورده از تنه ی چوبی درخت افرای تو کوچه که انگار داره اومدن چیز جدیدی رو نوید می ده ، چاقوی ضامن دارقدیمی دوست قدیمی دوران دبیرستان تو جیبم . یه کله پر از ایده و تز های جدید که قرار غوقا کنه . کلی کار مهم...
-
طولوع آفتاب تو آلاباما
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 18:57
وختی آهنگ ساز شدم واسه خودم یه آهنگ می سازم در باب همه رفیق هایی دودره بازم فقط مخصوص دودره باز ترین رفیقام و قشنگترین مقام ها رو اون تو جا می دم اونایی رو که عینهو مه باتلاقا از زمین بالا می رن اونایی رو که عین شبنم از آسمون میان پایین درختای بلند رو اون تو جا می دم اون احساساتی رو که توم راجع به آدما شکل می گیرن و...
-
u reached for the secrets too soon
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 18:19
وختی می خواست یه چیز باحال بگه ،خودشو وسط دو تا صندلی جا می کرد ، آرنج چپش رو می زاشت رو صندلی من و آرنج راستشو رو صندلی اون وری . وختی ۵ سالش بود ، یه بار دو تایی با هم تو اتوبان بودیم . من میروندم و اون داشت اون عقب واسه خودش حرف می زد . پاشد و اومد وسط دو تا صنلی ازم پرسید : تاحالا ستاره دیدی؟ گفتم : آره تا دلت...
-
Brezhnev took Afghanistan,Begin took Beirut & she took my mind
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1384 01:36
همین امشب ، درست همین امشب که من مست لایعقلم بیا این ماچ رو بگیر و بچسبونش رو لبات فقط همین امشبه که من این طور مست لایعقلم . بیا . اگه دیر کنی و نیای .... اگه دیدی فردا رو لبای یکی دیگه چسبیده ..... نگی بهم نگفتی ها . اگه فردا این ماچ رو .... اگه چسبونده بودمش رو لبای یکی دیگه .... نگی نگفتیا . من به کنار ، به خاطر...
-
زنده باد taylor derdon
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 01:16
امروز توهفتاد و سومین کنفرانس بین المللی سدهای بزرگ که تو سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی بود ، بهم گیر داد که در حین کار هر حرفی که بزنی ما تو این دیوارا ۵۰ تا میکروفون و ۱۵ تا دوربین مخفی داریم و همشو می بینیم و میشنویم و بعدا همشو در میاریم ! اون موقع یه نیم ساعتی بود می خواستم برم دستشویی و جیش کنم و نزدیکای ساعت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 01:14
زیاد تو نخ آدما نرو ، چون اونوخت می فهمی اون جورایی که خیال می کردی نیستن زیاد تو نخ مسائل برو ، چون اونوخت می فهمی اون جورایی هم که تو خیال می کردی نیستن منظورم اینه که اگه زیاد تو نخ آدما بری می بینی که اون قد که خیال می کردی خفنن ، نیستن و اگه زیاد تو نخ مسائل بری می بینی اون قد که خیال می کردی خفنن ،نیستن اصلا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 01:09
: تاحالا شده تو تاریکی به خودت تنه بزنی ؟ - آره اما هیش وقت نفمیدم کی بود که بهم تنه زد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 01:08
منو مادرم کنار جاده ها به دنیا آورد بعدش پدرم تو همین آب رودخونه منو غسل داد هیش وقت به شهر نیومدم عاشق کوه های وسط کویرم من تو کوه ها بزرگ شدم الان هم اینارو دارم واست از بهشت می نویسم . زیر آبشار ٬خور٬ وایسادم و از اونجا نیگات کردم تو دریاچه ٬تار٬ باهات شنا کردم ما با هم تو ٬ریگ جن٬ رو شن ها غلت زدیم یادمه که با هم...
-
این هم شاگردونگی حسام گوگول
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1384 03:18
کی می دونه این دگمه قرمزRSS که سمت راست همین بغل نوشته چیه؟ من هم نمی دونستم تا اینکه استاد حسام آرمندهی بهم گفت . آقا برین سایت www.bloglines.com و اون وسط یه قسمت داره که نوشته klick here to sign up و برین اون تو و یه سری سوال ساده و تکراری ازتون می پرسه و آدرس ایمیلتون رو می گیره و به همین راحتی عضو می شین . اون...
-
? is that what you really mean
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1384 04:50
دوستی گفت که آدمهایی که وبلاگ می نویسن دو دستن : یا می خوان ابراز وجود کنن و یا می خوان ایجاد سوال کنن. و من گفتم که آدمایی که وبلاگ می نویسن دو دستن : یا می خوان ابراز وجود کنن و یا می خوان ایجاد سول کنن و یا می خوان نشون بدن که گروه سومی هم هست که وبلاگ می نویسن و منظورشون هیش کودوم از این دو تا کار نیست
-
so welcome to the machine
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1384 04:43
پری شب با یه بچه که سنش درست نصف سن من شده بود( درست و دقیقا با احتساب روزها ،یعنی یه چیزی تو مایه های ۱۰ سال) رفتم بیرون گردش. دو تایی سوار تاکسی شدیم ، رفتیم شهرک غرب دیدن یه دوست قدیمی. خونه نبود ! و گفتش که بریم گیشا با هم هات داگ بخوریم . منم قبولیدم . رفتم یه هات داگ عالی خوردیم بعد با هم دیگه رفتیم دختر بازی !...
-
آیا بالاخره پسر موفق شد ؟
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 10:37
پسر یه تصمیم مهم گرفت . شاید برای تمام زنگیش . اصلا تمام مسیر زندگیش رو عوض می کرد . ۳۴ نفر به انضمام خودش ( چون بالاخره خودش هم یه جور آدم بود دیگه )از موضوع خبر دار شدن . و نظر ۳ تاشون با بقیه فرق داشت یکیشون گفت : ایول یه آدم باحال ، یه کار باحال ! یکیشون براش آرزوی موفقیت کرد و بهش گفت :موفق باشی دوست من و یکیشون...
-
نیلوفر/ nenufar
شنبه 27 فروردینماه سال 1384 09:14
گویند که با آفتاب از آب {آب دریاچه کیانسیه }سر بیرون می آورد و باز با آفتاب فرو می رود وگویند مرغی{شاید همان فر سوشیانس }به وقت فرو رفتن نیلوفر،در میان نیلوفردرمی آید و صباح که نیلوفر از آب بیرون می آید و دهان می گشاید آن مرغ می پرد و می رود و شب از آب بر می آید. ... .. . دهان می گشاید ، آن مرغ می پرد و می رود و شب از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 00:09
دختر در باد ایستاد . ۵۹۰۱۰ . باد موهایش را برد . ۵۹۰۱۰ . پسر از خواب پرید . ۵۹۰۱۰. پسر در بین تجار به دنبال معلم می گشت . ۵۹۰۱۰ . معلم به راز پی برده بود . ۵۹۰۱۰ . پسر دیگر از خواب بیدار شده بود . ۵۹۰۱۰ . پسر نور را پیدا کرده بود . ۵۹۰۱۰ . دختر در باد بود . ۵۹۰۱۰ . پسر رفته بود . ۵۹۰۱۰ . دختر در سایه ایستاد . ۵۹۰۱۰ ....
-
ماها هممون پیروان راستیم مهر هستیم
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 17:40
من همش به تو فکر می کنم ،ولی تو a رو می پرستی، a واسه b کادوی ولنتاین می خره ،اما b واسه c میمیره ، c می گه d همه چیزه منه ،ولی d از همه بیشتر e رو دوست داره ، e عاشقfشده،اماf همش برا من نامه فدایت شوم می فرسته وازمن تو وبلاگش می نویسه دیدی هممون همدیگه رو دوست داریم و عاشق همدیگه ایم . کی گفته این دنیا گهیه ؟ مسیحا ،...
-
ladies and gentelmen , your attention please
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 17:09
یه اتفاق بد . تو مطلب دوشنبه ۲۲ فروردین که عنوانش آرمانی : دست نیافتنی ...... که به خاطر یه سری از مباحثات اخیر بود تو خط آخر نوشته بودم که من حاضرم نقش دوم رو قبول کنم . جدا یه اشتباه لپی بوده . امروز که اون مطلب رو نیگاه می کردم فهمیدم من منظورم من نقش اول رو قبول می کنم بوده . البته الان دیگه درستش کردم .ولی خوب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 03:43
نمی دونم دقیقا از کی شروع شد . از موقعی که تموم شد ، یا از موقعی که دیگه شروع شده بود . پ ن : راستی ، موقع نوشتن مطلب منظورم از کی ، قید پرسشی زمان بود . اما حالا که بهتر بهش نگاه می کنم می بینم می تونه قید پرسشی شخصی هم باشه !
-
اون کی بود که می گفت خوش به حال جوامع سوسیالیستی؟
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 03:28
: می گم این حس مالکیت هم چیز خوبیه ها - نمی خوامش ، اینو هم وردار ببر . مال خودت
-
با هم
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 03:11
: پسر میایی با هم بریم مسافرت ؟ - بریم . : خوب ، پس سه شنبه ساعت ۸:۳۰ راه می افتیم هر کودوممون تنهایی و با قطار . من دو تا بیلیط خریدم . - قبوله . :پس شنبه هفته بعد ،قرارمون همین جا ، ۴:۳۰ . میایم واسه همدیگه تعریف می کنیم . - من می رم ساکم رو جمع کنم . : باشه ، خدافظ
-
آرمانی : دست نیافتنی اما نزدیک شدنی .
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 03:04
تو کنفرانس بین المللی هنر کاشی کاری و معماری اسلامی قرار شد که تمامی حضار ، اسم و سمت خودشون به زبان اینگیلیسی بگن . چون چند تا از حضار از هلند اومده بودن . همه اسم و سمتسون رو به اینگیلیسی گفتن و وفتی نوبت به آقای شریف زاده نمایندهی سازمان میراث فرهنگی رسید گفت : i am sharifzade from sazman miras e farhangi که خوب...
-
the moon pulls your dreams
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 07:49
خوبی یه شهر آلوده و پر از چراغ اینه که با اینکه تو آسمونش فقط هفت-هشت تا ستاره هست ، اما اگه ستاره تو یکی از اونا باشه ، خیلی راحت تر، حتی راحت تر ار یه آسمون کویری صاف و پر ستاره می تونی پیداش کنی ! the souls of heaven are stars at night they will guide us on our way until we meet again another day