از ارسطو تا گودل

آقا ما داریم میریم سر قبر آتاترک ببینیم که وقتی ماه جلوی خورشید رو میگیره ، رنگین کمون چه رنگی میشه . کسی نیمی آد؟خیلی جالبه که ماه درست 400 برابر خورشیده و خورشید هم 400 برابر فاصله ماه تازمین ، با زمین فاصله داره . فاصله ی اینجا تا آنتالیا هم لابدباید 400 برابر یه چیزی باشه . اصلا امکان نداره بتونین حرف منو نقض کنین . اینجاست که قضیه پیوستار یا همون کوانتینیم ( که چیزی غیر از کوناتوم اما مربوط به هش ) ساخته می شه . اینجا همون جایی که میگه اگه الان زمان جنگ جهانی دوم بود و در همین لحظه متفقین یه بمب 400 کیلویی و خونتون می نداختن و اگه فاصله ی شما تا در خوروجی 40 سانتیمتر بود و فرض کنیم اگه از در خونتون بیرون می رفتین جونتون در امان بود ، در حقیقت شما یه آدم مرده به حساب می آیین . چون فاصله 40 سانتی شما تا در برابر 400 میلیمتر و خیلی بیشتر از اینا میکرو متر و نانو متره و از اونجایی هم که فاصله مفهومی پیوسته داره و بینهایت ( نه بیمار ) ذره به معنای فاصله بین شما و در خروجی هست و در زمان مثلا 4 ثانیه (حتی 4 سال) نمی شه بینهایت ذره رو پیمود ، پس شما قبل از فرارتون مورد اصابت بمب قرار میگیرین و میمیرین . این مطلب بدور از هر گونه بدبینی جهان شمول است و کاملا علمی و اثبات شده است . چون دیرمه و میترسم از اوتوبوس جابمونم و کسوف رو از دست بدم ، فعلا تا همینجا باشه . شاید بقیه شوتو شهر ماناوگات بنویسم شایدم از آنتالیا . راستی اصلا معلوم نیست که برگردم و هیچ چیزی پایستار و ثابت نمی مونه . فقط پیوستار

the lunatic is on the grass

امشب قراره ماه تو حیاط خونه من فرود باید
هوای نور علیبک خیلی خوبه .
انتقاد دوستان اینه که نورعلیبک رو باید نورعلی بیک بنویسیم .
من همین جورش رو دوست دارم . هوا خیلی خوبه و ستاره قطبی دیده نمی شه . عباس می گه کمربند شکارچی به سمت جنوبه . من چیزی نمی دونم .
عباس اومده خونه من نماز می خونه .
خوش به حال خدا .
عباس می گه به رضا نگو به من سه تار یاد می دی . ممکنه حسودیش بشه
هر دو تا گوسفندا خوابیدن
14 تا بوقلمون هم همین طور
9 تا مرغ و خوروس هم .
2 تا گربه خنگ هم شاید .
عباس باور نمی کنه که ممکنه گربه با خوروس بخوابه .
مسعود هم ماجرای من و تسبیه رو باور نمی کرد .
عباس می گه گربه می آد مرغا رو ......
اینا اصلا مهم نیست .
نکته مهم اینه که ولوم ضبطم درست شده (توسط مهندس عباس و به اتفاق اسپری مفتی اکبر )
این ماجرا ، حد اقل آرزوی سه سال اخیر من بود .
عباس دلش برا زنش تنگ شده .
البته نه امشب ، که دیشب
عباس به همکلاسیش گفت: زن من میشی؟
اونم گفت: نه
عباس گفت: تورو خدا
باز گفت: نه
خواهر عباس به دختره گفت: زن داداشم می شی
گفت: نه
خواهر عباس دیگه نگفت توروخدا .
بعدش مهدی افتخاری طالقانی قاپ دختره رو زد
اما دختره به مهدی هم گفت: نه
پس عباس رفت و شد شوهر دختر خالش
دختر خالش هم که دنبال بهانه بود
بیخیال کنکور و درس شد .
عباس خوشحاله .
زنش هم همین طور .
ولی از همه اینا گذشته ، هوای امشب نور علیبک خوبه .
نه تنها خوبه ، بلکه خیلی هم عالیه .
عباس می خواد با زنش دعوا کنه .
این طور که خود عباس میگه ، ولی خانومش نمی خواد جوابشو بده
این ماجرا مربوط میشه حتی به زمان دایناسور ها .
هوای نور علیبک خیلی خوبه . حتی خیلی بهتره . ستاره قطبی دیده نمی شه .
و ولوم ضبط من هم خیلی درست شده . حتی از اولش هم بیشتر تر .

paranoyd eyes

امروز صبح ، صبح روستا رو دیددم . صبح روستا به تپه ماهور های قشنگ باز می شه . از شهر دود خاکستری میاد به طرف روستا .تو این جمله طرف رو باید به سکون ی خوند . بعد از گرفتن 4 تا نون بربری از نونوایی روستا ، من ، بهروز به تازگی نور علیبکی توسط یه پسر بچه 3 ساله کاملا دماغو خفت شدم . یه زن و قتی رد می شد گفت : آقا یه نون بربری بده به بچه ، منم درنگ نکردم و نون رو دادم به بچه . من درحقیقت آچمز شدم . معنی این کلمه برای من اصلا مشخص نیست . عباس هم همین طور . اما آروین با این کلمه کاملا آشناست . البته من هیچ ارتباطی با این کلمه ندارم . نه سببی و نه نسبی . عباس دیشب مرد . انا لالله و انا علیه راجعون . اینجا به سردی یه تنور بربری خاموش شده ی هزاران ساله بود . خودش البته اطلاعی نداره . اما من تو صورتش می خونم . شاید هم نه . صبح روستا خیلی شلوغ بود . البته در کنار این شولوغی هر سه تا مرغام تخم گذاشته بودن . اون طور که من احساس کردم ، مرغام وایساده بودن بالا سر تخم مرغاشون و گریه می کردن . این در حقیقت ، دریافت من از صدایی بود که از حنجره هاشون در می آوردن . اما عباس که تخصصی در مر غ و خوروس به هم زده ، می گه خودشون هم تعجب می کنن و این (یا اون) صدا معنیش اینه که بیاین ببینیم از از من چی افتاده . تعجب ! ولی من می گم گریه بودش . مرغ بعد از اینکه تخم میزاره ترسو میشه . آدم چی ؟ آدم همیشه ترسوئه . اینجانب از بچه گی از آدم فضایی می ترسیدم . هنوز هم ، ولی نه زیاد . شبا که باد میاد تو حیاط من ، وقتی می پیچه تو بند رختای سیمی اوس مرتضی ، صدا آدم فضایی هایی رو که موقع حرف زدن هی فس فس می کنن رو میده . من گاهن از این صدا هم می ترسم . مخصوصا اگه تنها باشم . اما نه خیلی . کمی . اوس مرتضی حیدری آهنگر ، آهنگر ده و البته همچین صاحب خونه بندست . این طور که به نظر میاد مردی عاشق پیشه است . یا اینکه حداقل با مردی عاشق پیشه ( کی می دونه شاید هم زنی!) در ارتباط تنگاتنگه . رو یکی از تاخچه های خونش نوشته :
دیشب که نامت
بر بخار شیشه نوشتم
آهسته گریست .
YADEGAR
روی در مغازش: نوشته آهنگری مرتضی حیدری
روی یه دری هم که تو خونه عمو فرشید و یحتمل کار خود اوستای خودمونه عکس یه قلب جر واجر رو کشیده و زیرش نوشته : قلب قاچ قاچ . این یکی شاید کار عمو فرشید باشه . عمو فرشید به احتمال قوی فردی بسیاربسیار داغان ست . ملغمه ای از کمونیسم و ایده آلیسم . یه ور دیگه درش هم نوشته :
بیستون را عشق کند و
فرهاد شهره شد .
البته مصرع دوم رو درست یادم نیست . اما خلاصه مضمونش این بود . تازه این بهتره چون اسم زنه عمو فرشید هم همینه .
خیلی جالبه به طور کاملا نامحسوس ، حتی نا محسوس تر از کنترل نامحسوس ترافیک ، خیلی چیز ها ( و بعضا همه چیز ) با هم چفت می شن . ردیف . اما این دال بر هیچ چیز یا هیچ نیرو یا هیچ ایده آلی نیست . با این حال همیشه اوضاع بر عکس اون چیزی که ما می خواهیم میشه . خوب میشه ما هم بر عکس برعکس خودمون بخواهیم تا بشه مثل چیزی که اتفاق می افته . البته این نوعی تساحل و تسامح احمقانه ی خود ساخته ست . آدم ( حد اقل منو ) یاد ماجرای کبک و برف می ندازه . تو چی عباس ؟