تو کنفرانس بین المللی هنر کاشی کاری و معماری اسلامی قرار شد که تمامی حضار ،
اسم و سمت خودشون به زبان اینگیلیسی بگن . چون چند تا از حضار از هلند اومده بودن .
همه اسم و سمتسون رو به اینگیلیسی گفتن و وفتی نوبت به آقای شریف زاده نمایندهی
سازمان میراث فرهنگی رسید گفت : i am sharifzade from sazman miras e farhangi
که خوب البته مهمونای هلندی نفهمیدن سمت ایشون چیه . رئیس جلسه آقای علی رجالی
ازش خواست که سمتشو به اینگیلیسی بگه و اون این کارو نکرد . و دلیلش هم این بود که اسم یه سازمان رو نباید ترجمه کرد و دعوا سر گرفت !
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منظور از این قصه این بود که تو مسائل جمعی ، باید یه سری قضیه ها به توافق تک تک افراد
برسه و همه این موضوع رو یا قبول کنن یا بهش گردن بنهن . چون اونا با هم تو یه جمع کار
(که البته می تونی زندگی و یا هر چیز دیگه ای باشه ) می کنن . این موضوع وقتی که با چند تا از رفقا میری بیرون ، گردش هم دیده می شه .
مسائلی هست تو روابطمون که باید با هم به توافق برسیم . یکیمون کوتاه بیاد و اون یکی به منظورش برسه . و اگه این توافق صمیمانه باشه ، اون رابطه روون و بدون گره ست . این جوری می تونیم بگیم که خوب ، ما این مسئله رو حل کردیم ( البته نمی گم میشه همه مسئله ها رو حل کرد ، اما حداقل اونایی رو که تونستیم حل کردیم . ) این طوری میشه به سمت ، به سمت اون زابطه آرمانی پیش رفت ( البته این رو هم قبول دارم که آرمانی اون چیزی که دست نیافتنی اما نزدیک شدنی است ) و البته وای به حال توافق های غیر قلبی و غیر صمیمانه .
پس راه حلش اینه که ، تو قدم اول اون گره ها رو پیدا کنیم و تو قدم بعدی ، بعد از تموم شدن برنامه ، مثلا فرداش ، بشینیم و با هم توافق کنیم که کودوممون کوتاه بیاد و کودوممون به منظوش برسه .
کودوممون کوتاه بیاد و کودوممون به منظورش برسه . من که حاضرم نقش اول رو قبول کنم .