cirrus minor


بعد از دو صبح گاهی که اومدیم خونه
پارک طالقانی رو مه ورداشت ( یعنی پر از مه شد )
نمی دونم آسمون میخواست روی رفیقمو کم کنه
یا چون من مه رو دوست دارم اومد پایین
در هر صورت دیر کرد  !


اون کسی که ۱۰دقیقه بعد از اینکه استاد اومد سر کلاس ، میاد و موقع نشستن رو صندلی
جلوی صندلی وا میسته ، یه چرخی می زنه بعد صندلی رو می کشه طرف خودش و یه سری
صداهایی که حاصل اصطکاک چهار تا پایه فلزی مربع با موزاییک کف کلاس تولید می کنه که
این صداها از همون جا مستقیما می رسن به گوش داخلی چند تا از دختر های فوفول کلاس
و اونا هم از اونجا یه سری جیغ هایی می کشن که ...
بگذریم . منظورم اینه که این تیپ آدم ( ها ) به جای اینکه خودشونو با شرایط اجتماعی وفق بدن (یا حتی دنیا ) سعی دارن که شرایط و چه بسا آدمها رو با خودشون وفق بدن .
اما اونی که موقع نشستن خودشو مثل گربه کش و قوس میده که بدون اینکه صندلی از جاش تکون بخوره ، بشینه سر جاش ، سعی میکنه تا خودشو با آدما وفق بده ( وحتی شرایط و دنیا )
این همون چیزی که بهش می گن انعطاف پذیری .

as you claw THE THIN ICE


در حقیقت دنیا به اون گهی ها هم که فکر میکنیم نیست . فقط ما یه دنیای گل و بلبلی تر تو
ذهنمیون داریم ( یا شاید هم ساختیمش ) و وقتی که وجود ذهنی با وجود عینی تطابق نداشته باشه ، یعنی دنیای تو ذهنمون و دنیایی که هست ، به هم دیگه  که میرسیم میگیم :
اه پسر ، دنیا برا تو هم اینقده  گهی ؟!