دختر در باد ایستاد . ۵۹۰۱۰ . باد موهایش را برد . ۵۹۰۱۰ . پسر از خواب پرید . ۵۹۰۱۰. پسر در بین تجار به دنبال معلم می گشت . ۵۹۰۱۰ . معلم به راز پی برده بود . ۵۹۰۱۰ . پسر دیگر از خواب بیدار شده بود . ۵۹۰۱۰ . پسر نور را پیدا کرده بود . ۵۹۰۱۰ . دختر در باد بود  . ۵۹۰۱۰ . پسر رفته بود . ۵۹۰۱۰ . دختر در سایه ایستاد . ۵۹۰۱۰ . باد هم ایستاد . ۵۹۰۱۰ . دختر از باد پرسید کجا رفت . ۵۹۰۱۰ . پسر از باد پرسید که کجا می رود ۵۹۰۱۰ . سالهای سال بود که بادی نبود . ۵۹۰۱۰ . نه بادی بود و نه بودی . ۵۹۰۱۰ . دختر بدنبال صندلی برای نشستن می گشت . ۵۹۰۱۰ . باد از سر وزیدن گرفت . ۵۹۰۱۰ . پسر آمد . ۵۹۰۱۰ . دختر دیگر نمی خواست در باد بایستد . ۵۹۰۱۰ . دختر لبه در را باز کرد . ۵۹۰۱۰ . پسر از آن حوالی رد می شد که شاید ...  . ۵۹۰۱۰. اما از هیچ خبری نشد . ۵۹۰۱۰  . و حتی هیش خبری نشد . ۵۹۰۱۰ . تنها از هیش خبری بود . ۵۹۰۱۰ . دختر معلم را ندیده بود . ۵۹۰۱۰ . معلم اشتباه کرده بود . ۵۹۰۱۰ . نویسنده آمد . ۵۹۰۱۰ . مردی سال خورده و جهان دیده . ۵۹۰۱۰ . نگاهی به پسر و دختر و آن دیگری کرد . ۵۹۰۱۰ . پسر از نگاه او درس گرفت . ۵۹۰۱۰ . فقط یک لغزش . ۵۹۰۱۰ . یک لغزش آنی مغز و حالا ... . ۵۹۰۱۰ . زندگی از یک زندگی بریده شد . ۵۹۰۱۰ . و حالا زندگی به زندگی دیگری پیوند خورده بود . ۵۹۰۱۰ . نپذیر آنچه که روی می دهد را . ۵۹۰۱۰ . مردی که می دوید و کودکی که می گریست . ۵۹۰۱۰ . سایه ها به نور و نور ها به سایه تبدیل شدند . ۵۹۰۱۰ . از رفتن معلم تا آمدن نویسنده ، یک روز فاصله بود . ۵۹۰۱۰ . چمدان بسته شد . ۵۹۰۱۰ . از آمدن نویسنده تا رفتن پسر ۲۲۲ روز طول کشید . ۵۹۰۱۰ . دختر به باد نیاز داشت تا موهایش را ....  . ۵۹۰۱۰ .
پسر این را می داند . ۵۹۰۱۰ . پسر در آن ۲۲۲ روز همه چیز را تمام کرد . ۵۹۰۱۰ . حتی تمام را هم تمام کرد . ۵۹۰۱۰ . پسر به دختر گفت که باید به دنبال باد بگردد. ۵۹۰۱۰ . پسر دورترین نقطه کشورش را دید . ۵۹۰۱۰ . پسر به همه گفت . ۵۹۰۱۰ . پسر همه چیز را گفت . ۵۹۰۱۰ . پسر همه کار های خود را تمام کرد . ۵۹۰۱۰ . زندگی به یک زندگی جدید پیوند خورده بود . ۵۹۰۱۰ .پنج ضلعی با مثلث ها بود . ۵۹۰۱۰ . پنج ضلعی با ۵ مثلث . ۵۹۰۱۰ . پسر بدنبال راز پنج ضلعی رفت . ۵۹۰۱۰ . پسر رفت . ۵۹۰۱۰ . پسر دیگر برای همیشه رفته بود . ۵۹۰۱۰ .

برای همیشه و بدون دختر .  اما پسر در تمام مسیر خود تا آخر فقط یک چیز می گفت ،فقط یک چیز در یاد پسر بود و  فقط یک چیز را زیر لب زمزمه می کرد :
۵۹۰۱۰ ، ۵۹۰۱۰ ، ۵۹۰۱۰ ، ۵۹۰۱۰ ........

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 01:38 ق.ظ http://vasvase.blogsky.com

اینجا چه به سرعت آپ دیت میشه...
تند تند میری ، کم نیاری؟؟؟

خوب وقتی که اتفاقات مهم تند تند می افتن ، آدم هم وسوسه میشه که تند تند آپدیت کنه دیگه . دست من که نیست

۵۹۰۱۰ چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 02:43 ق.ظ http://www.ghatre.blogsky.com

چی شد ؟....... ۵۹۰۱۰
اونوقت این یعنی چی ؟ ......۵۹۰۱۰
راستی سلام ........۵۹۰۱۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد