اومدم به آرش بگم که اون روزایی که تو تهران بارون میومد و من رفته بودم کویر ، یه حسی بهم دست داد که میخواستم تو هم اونجا می بودی و کویر رو می دیدی و حال می کردی .
همین که منو دید ، گفت اون روزایی که تو رفته بودی کویر و تو تهران بارون میومد ، یه حسی بهم دست داد که می خواستم تو هم تهران می بودی و بارونو می دیدی و حال می کردی .
من دیگه از گفتنش منصرف شده بودم . هیچی نگفتم .