یه شش که مثلا قراره نفس بکشه
یه گوش داخلی که قراره تعادلمو حفظ کنه
یه شبکیه که حتما وقتی فوتون ها بهش می خورن
اونا رو به یه مشت پیام تبدیلش می کنه
یه کلیه که لابد خونمو تصفیه می کنه
یه روده که یه سری چیزو جذب می کنه
حتی یه روده که قبلش اون غذا رو برام ...
.
.
.
اینا مال کالبدم بود
.
یه پا که باهاش می رم
یه دست که باهاش می گیرم
یه جفت چشم که وقتی بیدارم باهاشون می بینم
یه جفت گوش که حتی اگه من نخوام بازم گوش میدن
.
.
.
همه ابنا رو دارم
اما یه قلب هم دارم که که تو همیشه اونجایی
هر چقدر خالی
اما یادت همیشه اون جاست
.
.
.